بابام هر وقت ذهنش مشغوله و پشت میز کارشه ناخود آگاه افکارش رو به طور نامنظم روی چرک نویس های روی میزش میاره!
امروز صبح چرک نویس با خودکار نارنجی توجهم رو به خودش جلب کرد! با اینکه باهاش قهر بودم اما نوشته های نامنظم رو خوندم! دلم کباب شد!
دوباره چون ایرانی بود یه انتشارات خارجی مقاله شو رد کرد! روی چرک نویسش بدخط نوشته بود به انگلیسی : آیا توضیحی دارید؟! و زیرش جواب داده بود ما مجاز به چاپ مقالات از ایران نیستیم!
فهمیدم این قسمتی از آخرین ایمیلیه که دریافت کرده! خیلی سخته بعد از این همه جون کندن جوابش این باشه! توی یک سال اخیر خیلی اذیت شد! چند بار کنفرانس های خارجی دعوت شد و نتونست بره! حتی یه بار رفت چند ملیون هزینه ویزا کرد اما بلیط ها و هزینه ها اونقدری کشید بالا که بیخیال شد!
یادمه زمانی که تیزهوشان قبول شده بودم من رو نشوند و گفت ببین ک داره اینطوری زحمت میکشه براتون و چنین مدرسه ای براتون فراهم کرده که فردا پس فردا که کاره ای شدین کون رو ول نکنین برید! به کون خدمت کنید! برید خارج درس بخونید و برگردید کون رو آباد کنید! میدونم درکش برات مقداری سخته اما روی حرفم خیلی فکر کن! و من اون موقع قکر کردم و درک کردم و قانع شدم!
اما اوضاع به قدری خراب شد که
گوشه ای دیگه از چرک نویس باراها نوشته بود استرالیا! استرالیا! استرالیا! مدت هاست که حرفش رو میزنه! اما چند وقت اخیر بعد از مشکلاتی که پیش اومده براش یه جورایی داره قطعی میشه براش!
مامانم که قبلا حرف خارج رو میشنید جوش میاورد افتاده دنبال اینکه زبانش رو قوی کنه!
و خواهر کوچولوم هلیا هم داره به وسع خودش زبان یاد میگیره!
بوی مهاجرت بدجور تو خونمون میاد!
همه قانع شدن!
احتمالا تا چند سال دیگه کوچ کردیم
امروز دلم سوخت و آتیش گرفت برای بابام .میخواد بره جلو اما نمی ذارن . تلاش میکنه اما نتیجه نمیده.
دلش میخواد بره . بره یه جایی که زحمتاشو ببینن.
هعییییی.
درباره این سایت