فکر سختی روز های پیش رو رعشه به تنم میندازه و باعث میشه هی از خودم بپرسم که آیا تواناییش رو دارم یا نه؟ آیا حاضرم این همه دردو سختی رو به جون بخرم یا نه؟ اصلا آیا برای این کار ساخته شدم یا نه ؟! یا اصلا آیا راه رو دارم درست میرم یا دارم دور خودم میچرخم ؟آیا یقین دارم خوشحالی من تو اینه ؟!
نمیدونم سالها بعد انتخابم رو احمقانه مینامم یا از خودم تشکر میکنم بابتش. اما دوست دارم همیشه یادم باشه این انتخاب بهترین انتخاب این زمان زندگیم بودو این هدف تنها هدفی که آدرنالینم رو بالا میبرد.
نمیدونم گاهی چرا اینجوری ترس ورم میداره. آدم هر چی بالاتر بره ترس از سقوط براش بیشتر میشه. من رتبه ی زیر پونصد رو تو خواب هم نمیدیدم اما اینکه هفته ی دیگه بیارمش برام کابوس شده! و میترسم انتظارم رو از خودم بالا ببرم و جنبه ها جدیدی از خودم رو پیدا کنم.
نمیدونم چجوری باید با این احساسات ضد و نقیض کنار بیام فقط این رو میدونم که باید باهاشون کنار بیام.
باور و اعتماد به خودم . باید وجودم ازش لبریز بشه.
دل و میزنم به دریا و با شرایط میجنگم.
9روز جنگ تا ازمون بعدی مونده و من هر روزش باید از روز قبل قوی تر باشم.
به قول فروغ
دست هایم را می کارم ،
سبز خواهم شد می دانم ،می دانم ،میدانم .
درباره این سایت